چالش حفظ فردیت خویشتن و در عین حال حضور در یک رابطه

حفظ فردیت و آزادی در رابطه

 

معضل خود بودن و در عین حال اجازه دادن به اینکه شریک زندگیمان نیز خودش باشد، موضوعی مهم در فلسفه ی وجودی و روابط بین زوجین است.مثالی درباره ی رابطه بین سیمون دوبوار و ژان پل سارتر وجود دارد.این دو بیش از 50 سال با یکدیگر دوست بودند، رابطه ی آنها در فضایی بسیار خلاقانه بود و هردو به رشد یکدیگر کمک میکردند.از نظر معیار های سنتی رابطه ی آنها غیر عادی بود چون از عشاق دیگر نیز استقبال میکردند.در واقع زوجی دارای چند معشوقه بودند. رابطه ی آنها توجه درمانگران روابط زوجین را به این واقعیت جلب میکند که تمام روابط موفق شبیه به هم نیستند. مسئله ی موجود ، مسئله ی انتخاب تک همسری یا چند زوجی نیست بلکه مسئله مواجه شدن با یکدیگر و توسعه ی آزادانه ی خود است به گونه ای که همچنان حامی و شادی بخش رابطه مان باشیم.

اعتقادی که مطرح میکنیم ، احترام به آزادی یکدیگر است، به گونه ای که سبک رابطه ی اصیل تری را گسترش دهیم.سبکی که در آن بتوانیم هم زمان با تعهد و آزادی پیش برویم.این پیش روی زندگی را لذت بخش و غنی میکند ولی در این میان بد گمانی یک عامل وسوسه کننده ی انسانی است به همین دلیل انسان در این مسیر غالبا با شکست مواجه میشود.

ژان پل سارتر ایده ای دارد که  این موضوع را بیشتر تشریح میکند و کارگشا میشود. این ایده ی  سارتر تحت عنوان (بد ایمانی))  ( bad faith  )یا دروغ گفتن به خود درباره ماهیت واقعیت بسیار مفید است. با درک این ایده میتوانیم معضلات و تنگناهای میان زوجین را بهتر درک کنیم.

بد ایمانی

ایمان بد، یا اعتقاد بد یا باور بد، دروغی است که شخص خودش به خودش میگوید، بی آنکه بداند دارد به خودش دروغ میگوید.در عین حال این دروغ برایش مثل باور و ایمان است.این کار در سطح پایین تر از سطح آگاهی انجام میگیرد. ایمان بد، از آزادی مسئولانه ی هستی که در قبلا خویشتن داریم فرار میکند، در این وضعیت ما باور میکنیم که همواره تنها یک امکان و یک انتخاب داریم و آزاد نیستیم.

بد ایمانی و عذاب بین فردی

بد ایمانی به دوشکل اتفاق می افتد.اولی افراط و تاکید بیش از حد بر واقعیت است به شکلی که آزادی و اختیار را انکار  میکنیم، این همان بد ایمانی است که خود سارتر به شدت بر آن تاکید داشت.وقتی وارد این شکل از بد ایمانی میشویم آزادی خود و طرف مقابلمان را محدود میکنیم و اگر موفق به این کار شویم در نتیجه شادی و هیجان از رابطه امان می رود.

شکل دوم بد ایمانی تاکید بیش از حد بر آزادی است.تظاهر به آزاد بودن میکنیم بدون وجود حقایق و انگار ما بدون هیچ قید و شرط و محدودیتی در جهان آزاد هستیم و لزومی ندارد به شرایط و نیاز های طرف مقابلمان توجه کنیم.اینگونه نمیتوانیم عمق با یکدیگر بودن را کشف کنیم. نمیتوانیم توجه و مراقبت از طرف مقابلمان را نشان دهیم و در رابطه شکست میخوریم.

سارتر میگوید:

آزادی بی چون و چرا دیوانگی است.زیرا در این حالت محدودیت ها و قید و بند های دنیای واقعی یا شبکه ی روابط انسانی نادیده گرفته میشود. تنگنایی که با آن روبرو هستیم اینست که چگونه رابطه ی اصیلی داشته باشیم در حالیکه در این رابطه به آزدی یکدیگر احترام بگذاریم و در عین حال احتمال حفظ تعهد را نیز رعایت کنیم.

 

تعاملات بین زوجین شبکه ی پیچیده ای از دیدها ، لمس کردن ها و کلمات است که بر یکدیگر و بر رابطه شان تاثیر گذار هستند و به آن شکل میدهند.روابط غیر اصیل به گونه ای هستند که سبب میشوند تا تدابیر ما به گونه ای باشند که آزادی خود و دیگری را محدود کنیم یا اینکه از زیر بار تعهد شانه خالی کنیم.این تدابیر شامل عشق غیر اصیل، اشتیاق غیر اصیل، نفرت و بی تفاوتی می باشد. این تدابیر به بخشی از چرخه ی سادیسم(دیگر آزاری)-مازوخیسم(خود آزاری) تبدیل میشوند و این چرخه سد روابط اصیل میشوند.

یکی از طرفین سعی میکند آزادی طرف مقابل را سلب کند (سادیسم)تا با استفاده از آن آزادی سلب شده به نوعی خود را به وجود آورد که حالت ابژه گونه دارد، اعتبار و دوست داشته شدن فرد به این حالت وابسته میشود و همزمان این تدبیر شکست میخورد زیرا ما نمیتوانیم دنیای معشوقه ی خود شویم.معشوقه ی ما مانند خود ما فردی آزاد است و نیاز های خاص خود را دارد و ممکن است بر خلاف میل ما نگاه متفاوتی به جهان داشته باشد.وقتی اشتیاق با شکست مواجه میشود ممکن است به سادیسم تنزل یابیم، یعنی تلاش برای اینکه شریک خود را تحت اراده ی خود در قالب درد و تحقیر بنشانیم و نه تنها جسم بلکه افکار و احساسات  او را نادیده میگیریم.

وقتی عشق با شکست مواجه شود ممکن است به مازوخیسم تنزل یابیم، یعنی تلاش میکنیم خود را به ابژه ای تحقیر شده و کوچک شمرده شده تبدیل کنیم.سادیسم و مازوخیسم هر دو با شکست مواجه میشوند، زیرا ما و طرف مقابلمان در عین حال که نگاهی خیره به هم داریم همزمان سوژه و ابژه هایی آزاد هستیم.سادیسم به گونه ای بی رحمی است و مازوخیسم خودش نقش ابژه ی تحقیر شده را بازی میکند. همچنین نمیتوان از چرخه ی این دو بر کنار ماند یا بی تفاوت شد.زوجی که در یک رابطه ی غیر اصیل قرار بگیرد نمیتواند از این چرخه فرار کند مگر اینکه تغییر شدیدی در شیوه ی بودن در دنیا و بودن با دیگران ایجاد کند.این همان تغییری است که سارتر از آن به عنوان تبدیل یاد میکنداز نظر سارتر فرد با ایجاد چنین تغییری میتواند به آزادی خود و دیگران احترام بگذارد و برای آن ارزش قائل شود. ما دارای یک حالت بیرونی در این دنیا هستیم و این حالت بیرونی در تملک و کنترل ما نیست. در واقع دید دیگران ، هوشیاری  و آگاهی دیگران حالت بیرونی ما را تشکیل می دهد.این فرد دیگری است( نه خود ما) که میتواند مارا به عنوان یک فرد با خصوصیات مشخص ببیند. این کشف باعث میشود تا یا ( یکی شدن با دیگران به شیوه های مختلف) دست به اصلاح این حالت بیرونی بزنیم و به این شکل سعی میکنیم دیدگاهی مانند دیگران نسبت به خود داشته باشیم.ما همواره در اثر دید دیگران حالت نقش پذیری به خودمان میگیریم ، حتی اگر سعی کنیم دید دیگران را نادیده بگیریم یا تاثیر آن را در خود خنثی کنیم.علتش اینست که وقتی یکبار این نقش پذیری را تجربه کنیم آنگاه دیگر این حقیقت را نمیتوانیم نادیده بگیریم که ممکن است ما تحت تاثیر دید دیگران قرار بگیریم.

کتاب درمان وجودی روابط: امی ون دورزن

 

 

 

مقالات

بد ایمانیدروغ گفتن به خودژان پل سارترسادیسممازوخیسم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *