روان نژندی و نگاهی به نظر یونگ درباره ی آن

روان نژندی و نوروسیس

روان نژندی

نِورُز یا روان نژندی ، نوعی بی قراری و تنش است.روان نژندی نوعی بیماری روانی یا رفتاری است که پایه و اساس عضوی ندارد .روان‌شناسان بر این باورند که نگرانی یکی از مهمترین علامت‌های روان‌نژندی می‌باشد و بیشترین و رایج‌ترین نوع آن است. نگرانی یک احساس ناخوشایند خطر و ترس از چیزی نا معلوم در آینده است. یکی از صفات مشترکی که در روان نژند وجود دارد بی ثباتی عاطفی است. در واقع روان نژندی به اختلالات روانی ای گفته می شود که در فکر منطقی یا توانایی عملکرد فرد دخالت نمی کنند هرچند موجب پریشانی میشوند.فروید نوروسیس را یک استراتژی مقابله ای که ناشی از احساسات ناخواسته سرکوب شده از تجربیات گذشته است می داند.

 

نگاه کارل گوستاو یونگ به روان نژندی

او معتقد بود که نوروسیس یک درگیری بین حوادث آگاهانه و ناخودآگاه در ذهن است. موضع گیری یونگ نسبت به روان نژندی ، به شکلی بود که آن را یک ویژگی میدانست که در شخصیت بعضی افرد هست اما آن را یک مشکل یا بیماری نمی دانست و به دنبال درمان آن نبود. او فقدان معنا در زندگی را دارای نقش سرنوشت ساز در علت روان نژندی میداند.روان نژندی را باید رنج یک روح انسانی دانست که معنای خویش را در نیافته است.

یونگ میگوید:(( روان نژندی نمادین دوگانه است، همزمان به جلو عقب اشاره دارد. عموما چیزی که در راستای آن گام برداشته میشود، مهم تر از چیزی است که پشت سر گذاشته شده. زیرا آینده می آید  و گذشته می رود. تنها کسی که عقب می کشد می تواند پشت سر را ببیند. فرد روان نژند حریف جبری اش را بد ارزیابی کرده و گمان می کند که قادر به رهایی از آن با صرف هزینه ی اندک است. او سعی در پرهیز از چیزی دارد(پرسش معنایی زندگی) و تلاشِ محول به شخصیتِ او دقیقا در همان چیزی که از آن پرهیز میکند نهفته است.

اگر درمانگر در این مورد به خود فریبی بیمار کمک کند ظلم بزرگی در حق او روا داشته است.چیزی که بایستی فرد روان نژند یاد بگیرد ان نیست که چگونه خود را از شرّ اختلال عصبی خلاص کند بلکه باید یاد بگیرد چگونه آن را بپذیرد و تحمل کند. سوالی که ذهن را درگیر میکند اینست که چرا بایداختلال را بپذیریم و آن را تحمل کنیم؟زیرا بیماری باری زاید و عاری از مفهوم نیست ، بلکه خود ماست.خود ما در قالب دیگری که سعی بر کنار زدنش به دلیل میل کودکانه راحت طلبی و یا ترس و انگیزه های دیگر داریم. ما در مقابل روان نژند هایمان خیلی منصف نخواهیم بود اگر سعی داشته باشیم همه ی آنان را در مقوله ی موجوداتی ناتوان که در خور آزادی نیستند جای دهیم. ))

یونگ معتقد است دنیای کوچک کودک یا محیط خانوادگی الگوی دنیای بزرگ است.هر چه خانواده برکودک تاثیر بیشتری بگذارد، گرایش کودک به هنگام بزرگسالی برای دیدن دنیای کوچک گذشته اش در دنیای بزرگ کنونی بیشتر خواهد شد و در این امر شعوری آگاهانه دخیل نخواهد بود. وقتی خانواده دست به پرورش بچه هایی مطیع و سر به راه می زند، و در عین حال همان بچه ها در جامعه به شیوه ی نگرشی صرفا رو به گذشته زندگی کنند و مطیع باشند. عدالت به وجود نمی آید و شفا برای روان نژند حاصل نخواهد شد زیرا که در مقابل اقتدار خم میشود از پذیرش آزادی ای که وقف آن شده  خود داری میکند.  در واقع تفاوت گذشته و امروز برای فرد روان نژند مطرح است و احساس اطاعت و دنباله روی مانع دریافت عقلی اش می شود.

مقالات

روان نژندینوروسیسیونگ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *